شهید عباس هاشمی

نام پدر : حاج فتح الله                                           

ت ت : ۱۳۴۶

ت ش : ۱۳۶۲/۱۲/۴

 محل شهادت :طلائیه

 نحوه شهادت: غرق

 عملیات : خیبر

 

بسمه تعالی

زندگی نامه و فضایل اخلاقی شهید عباس هاشمی (حاج فتح الله)

اذان مغرب هجدهم بهمن یکهزار و سیصد و چهل و شش خورشیدی، در یک خانواده مذهبی طلوع نمود که از همان بدو تولد موجبات فخر و سرافرازی برای خانواده به همراه داشت چون ائمه اطهار سرلوحه زندگی این خانواده بود و علمدار دشت کربلا عباس در این خانواده از ویژگی خاص برخوردار بود، نام فرزند خود را عباس نهادند و چه خوب انتخابی بود زیرا بعدها مشخص گردید که تمام فضایل سرباز امام حسین یعنی ابوالفضل در وجود عباس نهفته شده بود (ایثار، گذشت،‌ فداکاری، مردانگی، بزرگواری، شجاعت، دلیری) و آنچه در وجود علمدار دشت کربلا بود در وجود این مرد خدا خود را نشان می داد. این فضایل زبان زد خاص و عام دوستان و نزدیکان ایشان می باشد. دوران کودکی خود را در سجزی شروع نمود و همراه با پدر به مساجد رفته و یا در مزرعه کار می کرد تا اینکه به مدرسه راه یافت. دوران دبستان را در دبستان دولتی سجزی با بهترین نمرات به پایان رسانید و وارد دوره راهنمایی شد. مدرسه راهنمایی سید جلال الدین طاهری سجزی بهترین خاطرات را از ایشان ثبت نموده است و دوران راهنمایی را نیز با بهترین نمرات سپری کرد. بیشتر دوران فراغت خود را در مساجد و بسیج محل سپری می کرد.

با هر کدام از دوستان و هم کلاسیان این شهید وقتی صحبت می شود از فضایل اخلاقی او سخن می گویند و او را سرمشق خود می دانند. تواضع و فروتنی، بردباری، ایمان و تقوا این مرد الهی زبان زد دوستان اوست. در بین خانواده نیز او به عنوان یک الگو و سرمشق بود. سخن او آنقدر شیرین و دلنشین بود که اذهان همه نزدیکان را مغلوب می نمود و سیمای بسیار جذابی داشت و با توجه به اینکه بیسار سن کمی داشت ولی از محاسن بسیار قشنگی برخوردار بود که تعجب همگان را موجب شده بود، صورت نورانی و مملو از ایمان او موجب شده بود که در مسیر زندگی، همگان به او توجه داشتند. بعد از تحصیلات راهنمائی وارد حوزه علمیه اصفهان شد و مقدمات حوزه یعنی دروس مقدماتی را گذراند ولی به جهت اینکه بیشتر به نیروی نظامی در ایران آن زمان نیاز بود وارد سپاه اصفهان شد و بعنوان نیروی ویژه در بسیج منطقه کوهپایه به عنوان مسئول عقیدتی کار خود را شروع کرد و خیلی از دوستان از درس اخلاق ایشان سخن می گویند. در آن زمان در منطقه فقط در تودشک نماز جمعه خوانده می شد که ایشان پیش از خطبه های نماز جمعه تودشک سخنرانی نموده که نوارهای آن موجود است و کل سخنرانی های ایشان درس اخلاق و تذهیب نفس و دوری از دنیا را موعظه می کرد با توجه به اینکه در سپاه و در اصفهان به او نیاز بود و با رفتن او به جبهه های جنگ موافقت نمی شد ولی ایشان خود را نیازمند به جبهه می دانست و همیشه می گفت جبهه محل تذهیب نفس و مسیر رسیدن به کمال است و من نیازمند به جبهه هستم و باید در بین بسیجیان و سپاهیان ایرانی بجنگم. نهایتاً در تاریخ آذرماه ۶۲ به جبهه های کردستان رفته و دو ماه در کردستان فعالیت نموده و به مرخصی آمده و خود را آماده کرد تا در جنوب خدمت نماید. برخوردهای ایشان در خانواده و محل سکونت و در بین دوستانش نشان می داد که ایشان دیگر دلبستگی به دنیا ندارد و بیشتر روحانی است تا دنیوی، همه چیز او برای خدا بود حتی حرف زدنش، تمام حرکات او نشان می داد که خدایی شده و می خواهد به وصال یار برسد. در تاریخ ۲۵ بهمن ۶۲ با همه خانواده خداحافظی کرده و با همه اقوام نیز خداحافظی کرد که این تعجب همگان را موجب شده بود که چرا این بار عباس با همه اقوام خداحافظی می کند و دلیل آن چیست؟ اما خیلی ها می دانستند که این مرد خدا دیگر بر نمی گردد. وجود او دنیوی نبود، الهی بود بعد از برگشتن از جبهه و آماده شدن برای رفتن به جبهه جنوب چهره او عرفانی دیگر داشت که با همه زمانها فرق می کرد علی ایحال در ۲۵ بهمن ۶۲ به جبهه رفت. همان زمان همرزمانش آماده حمله علیه دشمن بعثی شده و عملیات خیبر را تدارک می دیدند و ایشان خود را به عملیات خیبر رسانید. قبل از عملیات در تاریخ ۲۸/۱۱/۶۲ وصیت نامه خود را نوشت که این وصیت نامه همه جملاتش الهی است هر چند وصیت نامه همه شهدا همین گونه است و سرانجام در تاریخ ۴/۱۲/۶۲ سحرگاه طلائیه و مسیر جزیره مجنون، جنون این عارف الهی و این عباس، تبلوری از علمدار دشت کربلا را به تصویر کشید و دیدار و ملاقات معشوق را نصیبش نمود و سرشار از عشق به امام حسین (ع) به وصال یار شتافت و با خون خود این کشور را بیمه نمود و امروز این ایران سربلند مدیون خون همه همرزمانش می باشد که ما وظیفه داریم دلاوریهای این شهدا را به نسلهای آینده برسانیم.

 

وصیت نامه شهید عباس هاشمی

تاریخ شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۴

                   بسم الله الرحمن الرحیم

فلیقاتل فی سبیل الله الذین بشرون الحیوه الدنیا بالاخره و من یقاتل فی سبیل الله فیقاتل و یغلب فسوف نوءتیه اجراً عظیماً

مومنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر آخرت گذیدند جهاد کنند و هرکس در جهاد برای خدا کشته شد یا فاتح گردید، زود باشد که او را اجر عظیم دهیم.

خداوندا تو را شکر می کنم که سعادتی نصیبم کردی که مدتی در جبهه حضور یابم و در کنار رزمندگان اسلام و سربازان مهدی بر علیه دشمن بعثی بجنگم و امیدوارم که چنان در جبهه ها خدمت کنم که یا راه کربلا را فتح کنم و یا معشوقم را ملاقات کنم. بارالها اولاً از تو می خواهم که به من آن سعادتی را بدهی که نسبت خود را در این راه خالص کنم و بعد به من آن توفیق را دهی که رهروان سرخ شهادت پیمودند که آن راه را پیامبران و ائمه اطهار و رهبران ما هم پیمودند. خداوندا آرزو دارم که اگر شهادت را نصیبم کردی چنان شهید شوم که سرم ز بدنم جدا گردد و دستانم قطع گردد و بدنم قطعه قطعه گردد که در مقابل ابا عبدالله در صحرای محشر رو سفید باشم. من خجالت می کشم که با بدنی سالم در قیامت با ابو الفضل محشور گردم.

. و اما چند وصیت به ملت شهید پرور و انقلابی ایران بخصوص مردم زادگاهم: از شما می خواهم که از مالتان انفاق کنید. نمازهای یومیه را به جماعت به جا آورید. اوقات بیکاری را قرآن بخوانید. دعا کردن به رهبر را فراموش نکنید. جبهه ها را گرم نگه دارید. از حد و حدود اسلام تجاوز نکنید و وحدت بین خود را حفظ کنید که همه پیروزی های ما از این بوده که مردمی متحد بوده ایم. و اما ای پدر عزیزم، من خود گواهم که فرزند خود را با دو دستانت تقدیم اسلام کردی و از دل و جان راضی هستی. از تو می خواهم اگر خبر شهادت مرا شنیدی اول سجده شکر به جا آور و بعد دستانت را به سوی آسمان بلند کن و بگو خدایا این قربانی را از من بپذیر و مرا حلال نما. و اما ای مادر عزیزم، نور چشمم، چه بگویم که توانسته باشم حق فرزندی را بر شما اداء کرده باشم، از تو می خواهم که اگر خبر شهید شدن فرزند خود را شنیدی، گریه نکنی و هنگام گریه کردن به یاد بدن بی سر ابا عبدالله و بدن بی دست ابوالفضل باشی تا ان شاء الله خداوند ترا ببخشد هر چند بهترین مادر برای من بودی و زبان من عاجز است از اینکه از خوبی های تو و از زحمتهایی که برای من کشیدی سخن بگوید، از تو می خواهم که مرا حلال کنی چون من فرزند خوبی برای تو نبودم. و اما ای برادرانم، علی و حسین از شما می خواهم که چنان راه برادرتان را ادامه دهید که خداوند اجر و مزد بزرگی در آخرت به شما عطا فرماید. علی جان از تو می خواهم که نگذاری سلاح به زمین افتاده من سرد شود که دشمن باز به اسلام و مسلمین ضربه بزند. از شما می خواهم که برادر گناهکار خود عباس را حلال کنید. و اما ای خواهر مهربانم از تو می خواهم که همچون زینب بر شهادت برادر خود پایدار و صابر باشی و حجاب خود را حفظ کنی که حجاب تو بهتر از خون من می تواند اسلام را در جهان صادر کند و برادر خود را حلال کن. از تو می خواهم که فرزند خود را چنان تربیت کنی که در آینده خدمتگذار اسلام باشد و در آخر از تو می خواهم که حق همسری را بر شوهرت اداء کنی و اما ای رفقا و ای اقوام و ای دائی های عزیزم و عمه و خاله مهربانم از شما می خواهم که مرا حلال کنید و پدر و مادرم را دلداری دهید. به امید طول عمر امام، پیروزی اسلام، باز شدن راه کربلا و ایجاد وحدت بین ملت ایران.

۲۸/۱۱/۱۳۶۲

عباس هاشمی

 

زندگی نامه شهید عباس هاشمی

در سال ۱۳۴۶ در خانواده ای مذهبی و زحمت کش در روستای سجزی مولودی قدم به دنیای مادی نهاد و متولد شد که بعدها فدایی راه حسین بود نام او را همچون علمدار حسین و سپه سالار دشت کربلا عباس گذاشتند تا نام او در خانواده یاد دشت کربلا را زنده کند و همچون عباس ابن علی فدایی حسین (ع) شود. روزهای کودکی را سپری کرد و همراه پدر و مادر در محافل و مراسم های حسین (ع) شرکت نمود و از همان کودکی عاشق کربلا شد تا اینکه در سال ۱۳۵۲ وارد دبستان شده و تحصیل را شروع کرد. دوران دبستان را در دبستان دولتی سجزی با نمرات بسیار عالی طی نمود و از نظر اخلاقی و انضباطی نمره عالی گرفت. شروع تحصیل در دوران راهنمایی او مصادف شد با انقلاب اسلامی در ایران. در پخش اعلامیه حضرت امام و تصاویر ایشان نقش بسزایی داشت و از ابتدای تشکیل بسیج به فرمان امام عضو بسیج محل شد و بسیاری از همکلاسی های خود را به بسیج رهنمون ساخت. کم کم تحصیلات خود را در مدرسه راهنمایی جلال الدین طاهری ادامه داد تا اینکه جنگ شروع شد. همیشه در چهره ایشان نوری از معنویت و حقیقت جویی وجود داشت. هیچ گاه به دنبال مادیات نبود و همه فکر او رسیدن به کمال بود.

در بسیاری از صحبتهای روزمره دوری جستن از دنیا را تذکر می داد و معتقد بود که تا از دنیا دست برندارید به حقیقت نمی رسید. بعد از تحصیل مدرک پایان دوره راهنمایی، وارد حوزه علمیه اصفهان شد اما با وجود اینکه در ایران جنگ بود و نیروی نظامی بیشتر نیاز بود بعد از چند ماه تحصیل حوزه را رها کرده و وارد سپاه اصفهان شد و به عنوان نیروی ویژه در ناحیه کوهپایه شروع به فعالیت کرد و در سالهای ۶۰ و ۶۱ مسئول بسیج تودشک بود ولی در سال ۶۲ علیرغم اینکه با رفتن او به جبهه موافقت نمی شد و سپاه زیاد تاکید می کرد که ایشان در استان کلاسهای عقیدتی تشکیل دهد ولی خود احساس نیاز می کرد و می گفت آنچه من می خواهم و امروزه نیاز من است در خاکهای گرم و خونین خوزستان است و باید به آنجا بروم و یا اینکه در جبهه کردستان باید او را بجویم و او چیزی نبود جز وصال یار. اما آنچه لازم است تا از نظر اخلاقی این جوان خدایی بگوییم، اخلاق عباس گونه او بود، بدون اقراق بگویم خیلی از خصوصیات علمدار کربلا در این جوان مشاهده می شد و این زبانزد خاص و عام است. با توجه به اینکه پانزده سال بیشتر نداشت ولی از نظر فیزیکی بسان یک مرد، هم صحبت مردانه می کرد و هم رفتار مردانه داشت. می توان گفت دوران کودکی عباس بسیار کم بود و زود شکل مردانه به خود گرفت با توجه به سن بسیار کم بارها در خطبه های نماز جمعه تودشک سخنرانی کرده بود و سخنرانی های او امروز در آرشیو بسیج وجود دارد و موضوع آنها تحلیل خطبه های حضرت علی (ع) در نهج البلاغه بود اما دوستان او از صفا و صمیمیت او سخن می گویند که او چهره بشاش و نورانی داشت و ما هیچ گاه ندیدیم که او ناراحت باشد، همیشه در برابر سختی ها صبور بود و تاکید می کرد انسان باید در برابر مصائب بردبار باشد. بالاخره در سال ۶۲ به جبهه های کردستان عزیمت نمود و بعد از چند ماه به مرخصی آمد و در مرخصی به سر می برد که متوجه شد حمله نزدیک است، با همه اقوام خداحافظی کرد و با خود می گفت احتمالاً خداحافظی آخر من است، او خود خوب متوجه شده بود که به وصال یار خواهد رسید و ندای حق را لبیک خواهد گفت. عازم جبهه های جنوب شد و در نیمه های شب چهارم اسفند ماه هزار و سیصد و شصت و دو در عملیات خیبر در طلائیه شربت شهادت را نوشید و همچون سردار دشت کربلا فدای حسین (ع) شد، باشد که خداوند گوشه ای از خصوصیات این مرد فرزانه را به همه ما عطا فرماید و به ما یاری دهد تا در راه او باشیم.

 

 

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Top