زندگی نامه شهید حسینعلی ناظمی
بسم ربّ الشهداء والصّالحین
“ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون ”
و به آنها که در راه خدا شهید شدند مرده مگوئید بلکه زنده اند و شما در نمی یابید .
خلاصه ای از زندگی نامه پاسدار شهید حسینعلی ناظمی
گردونه زمان هنوز هم شهید می طلبد و این بار شهیدی دیگر در خون خود غلطید و در دریای خونش وضوی شهادت ساخت. پاسدار وظیفه شهید حسینعلی ناظمی در اوّل فروردین ماه سال 1344 در خانواده ای مذهبی در یکی از روستاهای اصفهان بنام قیامدشت کوهپایه (سجزی) چشم به جهان گشود تا با زندگی و مرگش درخت اسلام و مکتب اسلام را پاس دارد.
حسین پس از تحصیلات ابتدائیش مدتی را در کارخانه ریسندگی با فندگی مهرکوپا مشغول انجام کار شد، شهید در این مدّت که به کار مشغول بود همیشه احترام والدین خویش را رعایت می نمود و نسبت به همکارانش با تواضع بود ودر امورآشنایان و دوستانش با صمیمیِت خاصی رفتار می کرد و به دیگران نیز در مورد مهربانی سفارش می کرد.
آری او زندگی را با تلاش آغاز کرد که به زندگیش معنا و مفهومی دیگر داد و مسیری را انتخاب کرد که حسین (ع) انتخاب کرد.
خاطراتی از شهیدحسینعلی ناظمی
بسم ربّ الشّهداء والصّالحین
فراموش نکنید که این انقلاب به واسطه خون شهداء و معلولین بدست آمده و بر همه است که برای حفظ انقلاب کوشش کنند. (قسمتی از وصیّت نامه ی شهید عزیز حسین علی ناظمی)
شهید حسین علی ناظمی در اول فروردین 1344در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود تا با زندگی و شهادتش درخت اسلام و مکتب اسلام را پاس دارد.
به گفته مادر شهید: ایشان در خواندن نماز اوّل وقت بسیار کوشا بودند . عاشق قرآن و اسلام و فوق العاده خوش اخلاق و مخصوصا که قلبی پاک و بی ریا داشته. اگر پیش می آمد که با کسی بحث می کرد و هرچند که مقصّر طرف مقابل او بود وی بلافاصله با معذرت خواهی دلش را بدست می آورد و اصلاً کینه ای نبود . ایشان به علّت مجروحیت مدتی در بیمارستان بستری بودند و پیوسته با روحیه ای بسیار بلند می گفتند :” مجروح شدن و شهادت در راه خدا و اسلام افتخار است ، امید وارم اسلام به پیروزی نهایی برسد ” وبالاخره با عشق محمّد وآل محمّد (ص) به لقاء ا… پیوست.
خاطراتی کوتاه ازشهید حسین علی ناظمی به نقل ار خانواده محترم ایشان
این شهید پاک طینت در سن 12 سالگی در کارخانه مهرکوپا مشغول به کار شد و همه از دست او رضایت داشتند .
به گفته ی پدر و مادر محترم این شهید وقتی می شنید در کارخانه در مورد زنان و دختران مردم حرف می زنند به مادرش سفارش می کرد که : ” مادر جان: خواهش می کنم اجازه نده که خواهران من برای کارهایی که ضرورت ندارد ازخانه بیرون بروند. بعضی از مردم از خدا بی خبر، بی خود در مورد زنان و دختران دیگر حرف می زنند.
روزی در آخرین بار که به مرخصی آمده بود برای تفریح و زیارت به امامزاده شاه ناصر(جبل)
رفته بودند، پس از زیارت به همراه مادر خود کنار جوی آب نشسته بود که مادر از او خواهش کرده که پسرم: دیگر به جبهه نرو، پیش ما بمان. او در جواب گفته که: مادر جان: بیست سال زندگی کردم برایم کافی است. شما فکر کنید که چند سال دیگر من زنده باشم. مادر آرزوی من شهادت است. به نقل از مادر و پدر آن شهید عزیز: وقتی خبر شهادت حسین علی آیتی را شنید با دو دست بر سر خود می زد و می گفت خدایا، چطور حسین علی شهید شد و من هنوز زنده هستم؟
انشاءالله خداوند متعال توفیق ادامه ی راه شهداء را به همه ی ما عنایت فرماید. انشاء الله
وصیّت نامه شهید حسینعلی ناظمی
بسم ربّ الشهداء والصّالحین
” ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربّهم یرزقون ”
گمان نکنید کسانی که در راه رضای خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زنده اند و نزد خدایشان روزی می خورند. با درود بر مهدی (عج) یگانه پرچم دار اسلام نایب بر حقّش خمینی کبیر و با سلام بر شهیدان به خون خفته و سلام بر اسراء و معلولین و مجروحین و جمله رزمندگان اسلام که مشغول نبرد با کفر جهانی هستند و سلام بر امّت شید پرور ایران بخصوص خانواده شهداء سخنم را شروع می نمایم.
من وقتی به جبهه آمدم در یافتم که سنگر جهاد خود دانشگاهی است الهی و انسان ساز درک این موضوع باعث شد که من جذب جبهه بشوم البته این نکته را یاد آور شوم که جبهه نیازی به وجود من که ناخالص بودم نداشت بلکه من بودم که نیاز به جبهه برای خالص کردن خود داشتم.
حدیث است کسی که عاشق خدا باشد خدا عاشقش می شود و کسی که خدا عاشقش شد او را می کشد و خون بهایش هم خود خداست و چه شیرین است این چنین مرگی و این چنین مرگی است که در روز عاشورا علی اکبر، ابوالفضل، قاسم، علی اصغر، حسین ابن علی و یارانش به استقبالش می روند ای خدای رحمان الرحیم از درگاهت تقاضامندم که شهادت در راهت را به من عطا کنی و از گناهانم درگذری زیرا من طاقت عذابت را در آن دنیا ندارم.
اوّل از پدر و مادرم که شبانه روز زحمت کشیده و رنج زیاد برده اند تا من را به این حد بزرگ نموده اند پوزش می طلبم که نتوانستم زحمات آنها را جبران کنم و به شما پدر و مادر عزیزم این سخن را میگویم که مبادا ناراحت بشوید بلکه بایستی افتخارکنید که چنین فرزندی تربیت نمودید و توانستید در صف خانواده های شهداء قرار گیرید، بدانید که خداوند این افتخار را شامل همه کس نمی کند و صبر و استقامت داشته باشید که ان الله مع الصابرین.
دیگر سخنم با برادرم و خواهرانم و خویشاوندانم، بدانید که حسینعلی تنها یک برادر برای شما نبود بلکه او رهرو آل محمّد و علی بود و امید آن دارد که پس از شهادتش شما نیز خط حزب الله که همان خط امام امّت است را فراموش نکرده ولو اینکه به قیمت مال یا جانتان تمام شود و از مادرم و خواهرانم می خواهم که زینب گونه از اسلام و خون شهداء دفاع نمایند. مبادا گوش به حرف های ضد انقلاب و منافقین و حرف های پوچ بعضی از افراد بدهید و اگر خدای ناکرده کسی حرفی بر ضد اسلام و انقلاب زد جلو او بایستید، وظیفه شرعی من بود که به یاری حسین زمان بشتابم فراموش نکنید که این انقلاب بواسطه ی خون شهداء و معلولین بدست آمده است و بر همه است که برای حفظ انقلاب کوشش کنند .
دیگر سخنم با آشنایان و دوستان عزیزم: شیطان در کمین شماست مبادا دست از یاری امام امّت بردارید و امام را تنها بگذارید با خدا باشید پشتیبان ولایت فقیه و روحانیون در خط امام باشید، در صحنه حضور داشته و احترام خانواده شهداء را داشته باشید، مبادا خدای ناکرده به این خانواده های عزیز بی احترامی کرده و باعث ناراحتی آنها شوید، دعا برای آزادی اسراء و شفای معلولین و مجروحین و طول عمر امام را فراموش نکنید. دعا در حق رزمندگان یادتان نرود، رزمندگانی که می روند با ایثار گری خود پرچم اسلام را برفراز کربلای حسین که در محاصره بعثیون کافر است به اهتزاز در آوردند و تا خون در رگ های شما می جوشد از اسلام دفاع نمائید ازخداوند توفیق همه شما را خوهانم.
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ من آئی که نیستم
من اگر پادشاه یا گدایم عاشقم عاشق کربلایم
چهارشنبه 1363/11/10
حسینعلی ناظمی